-
من به جات فکر میکنم...!!!!
22 اسفند 1388 13:34
همه مشقتهای زندگی یه طرف...برادر یا پدری که فکر میکنند میتونند برات تصمیم بگیرند و یا به جات فکر کنند....یا مسافرت ببرنت !!!!!!...یه طرف. . . . یه زمانی آدم فکر میکنه با گذشت زمان میتونه بعضی از ذهنیتها رو تغییر بده ولی همیشه نمیتونه...همیشه نمیتونه.
-
اینجا...آنجا
17 اسفند 1388 16:50
اینجا هوا ابریست ....آنجا را نمیدانم اینجا شده پاییز ....آنجا را نمی دانم اینجا فقط رنگ است...آنجا را نمی دانم اینجا دلی تنگ است....آنجا را نمیدانم نمیدونم چرا حس سال نو ندارم....بهار....سال جدید....حتی حس خرید برا عید هم....شاید چون زوده....یا شاید...به قول دوستم اینجور کاراهم دل خوش میخواد که من ..... . . . خدایا...
-
بانه و مسائل آن
13 اسفند 1388 14:33
طی دو سه روز گذشته یه توفیق اجباری برای رفتن به بانه برام پیش اومد و من هم که کنجکاو دیدن این شهر و همچنین مسافرت لازم (!) بودم مشتاقانه راه افتادم. اولین چیزی که تو این شهر و چند تا شهر اطرافش که ما دیدیم، مشهود بود محرومیتی بود که مردمش رو تو خودش فرو برده بود. جادههای باریک، مناطق کاملا سرد و کوهستانی و شاید غیر...
-
ما آزمودهایم...
7 اسفند 1388 18:59
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش . از بس که دست میگزم و آه میکشم آتش زدم چو گل بتن لخت لخت خویش . . . خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خویش
-
دوستان خوبم
5 اسفند 1388 01:31
تعدا دوستای صمیمی من از دوران مدرسه گرفته تا الان و با وجود تحصیل در دو دانشگاه مختلف، جمعا به تعداد انگشتای دو دست هم نمیشن. البته با همه تقریبا روابط خوبی دارم ولی دوستای نزدیک بهم خیلی کمند شاید اندازه انگشتای یه دست.! یکی از دلایل اصلی این مسئله برمیگرده به شخصیت من که در مورد مسائل خصوصی خودم فوقالعاده...
-
آرام...آرام
3 اسفند 1388 14:13
از در دانشگاه اومدم بیرون... تنها حسی که داشتم سرگردونی بود... اشک تو چشام حلقه زده بود... فقط میخواستم اولین ماشینی که وایساد سوار شم و خودمو برسونم خونه.... حس بدی بود...بد . اتوبوس جلوم وایساد .... تقریبا خالی بود...باعث تعجب هم بود... اتوبوس تجریش-آزادی و خالی؟ سوار شدم.... تو ایستگاه بیمارستان میلاد، یه خانم...
-
خدایا روزنی نوری صدایی تو و اینقدر بی آهنگ بودن!
3 اسفند 1388 14:08
دیگه خسته شدم..... پاهام توان راه رفتن نداشت و دستام تقریبا میلرزید.... چشام اونقدر داغ بود که.... و تنم دیگه خسته شده بود .... از این همه دست و پا زدن... از این همه بنبست.... از این همه دری که بسته بود...یا بستنش...چرا ....چرا؟؟؟؟؟!!! نمیدونم باید چیکار میکردم که نکردم....؟ آیا من سزاوار این پروسه دردناکم؟ ....تا...
-
واکنش... سکوت
1 اسفند 1388 15:27
بعضی وقتا....نه....خیلی وقتا ... سکوت بهترین واکنش-ه. . بهترین واکنش به همه اون چیزی که اتفاق میافته و یا .... . . این روزا ...خوبم ...ولی یه سکوت تمامم...سکوت در مورد همه چی و شاید انتظار برای اونچه که باید باشه. . . خدایا! تنها تو را دوست دارم، تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم.
-
ما نیز محار.ب میشویم!
17 بهمن 1388 01:36
طرف کتاب نوشته... انگار الفبا تدریس کرده.... یه سری مطالب فوقالعاده ابتدائی...شما بخونین مزخرف اونوقت کتاب کجا چاپ شده؟؟؟ انتشارات دانشگاه امام صاد.ق.... . عکس کتاب رو گرفتم که بذارم اینجا ....بی خیال شدم.... چرا؟؟؟ آخه بعید نبود فرداش به بهانه اعاده حیثیت و به جرم محاربه ....تا پای دار که چه عرض کنم تا بالای دار!!!!...
-
ساده و ....
14 بهمن 1388 01:15
از سرودههای دوازده سالگی: دیدههایم نگران، اشکهایم خون دل چهرهام بار گران... یاد من یاد خزان... . . . بقیهاش رو یادم نیست...نمی دونم کجا یاداشت کردم.... دارم فکر میکنم زبان شعر یه دختر 12 ساله چقدر میتونه در عین سادگی، غمگین باشه...نمیدونم
-
باز این چه شورش است...پایان
11 بهمن 1388 01:10
اول قصه از اینجا بود که ما ایرانیا هر زمان که از وضعیت موجود ناراضی بودیم سعی کردیم که حکومت رو عوض کنیم تا شاید وضعیت بهتر بشه و با تغییر حکومت هم نتوانستیم این امر را محقق کنیم ولی باز دست از تلاش برای تغییر حکومت برنداشیم. اینجا میخوام این بحث دیگه خیلی طولانی نشه. . تا آنجا رسیدیم که هر چند در سالهای اولیه حکومت...
-
برتری جویی مردانه
6 بهمن 1388 01:12
عقدشون بهم خورد... یه جا نشسته بود گفته بود نامزد من چون مذهبی-ه، رو حرف شوهرش (که خودشون باشند) حرف نخواهد زد و بدون اجازه من هم که نمیتونه کاری انجام بده یا جایی بره و ....هکذا! عقدشون بهم خورد... . . تو این فکرم که: مرد ایرانی همچنان در جستجوی تکههای گمشده مردسالاری-ه نسلهای قبل-ه...غافل از اینکه زن...
-
یه شادی کوچیک
4 بهمن 1388 18:19
بعضی وقتا یه شادی خیلی کوچیک چنان میتونه دید آدم رو به زندگی عوض کن-ه که ممکنه شادیهای خیلی بزرگ نتونن....این از افاضات خودم-ه
-
کمابیش تنهایی
2 بهمن 1388 16:52
هر کسی تو زندگیش به تنهایی احتیاج داره ولی چقدر....؟؟؟؟ این سوالی-ه که بستگی به آدمش داره. من میگم درست گفتن که: دلا خو کن به تنهایی که ار تنها بلا خیزد
-
عقل نهفته
2 بهمن 1388 01:10
یه دندون عقل نهفته چنان میتونه هوش از سر ادم بپرونه که عقل آدم هم با خودش نهفته کنه این حاصل یه تجربه است.
-
لعنت بر دهانی...
29 دی 1388 01:11
آدما بعضی وقتا شیوه بیان معمول خودشون یادشون میره و یه جورایی میافتند تو جاده خاکی... امروز از اون روزا بود و من در دو جا این شیوه را فراموش نمودم و دو گونه گند اساسی در زندگی ایجاد نمود که... امیدوارم عواقب چندانی برایم نداشته باشد.
-
درس بگیر و بیتفاوت باش!
24 دی 1388 15:24
امروز همینجا از همین تریبون میخوام به خودم اعلام کنم که دیگه از این کارا نمیکنم... اصلا اشتباه کردم که از حق طرفداری کردم اشتباه کردم که به خاطر منافع دیگران اعصاب خودمو خرد کردم اشتباه کردم که فکر کردم که اونا برام همونقدر ارزش قائلاند که من براشون . یکی دیگه صاحب ماشین شد اونوقت من کلی وقت و انرژی و اعصابم رو...
-
باز این چه شورش است...۵
23 دی 1388 01:15
هرچند این بحث داره اینجا طولانی میشه و من هرچقدر سعی میکنم که خلاصه بنویسم باز مجبورم یه چیزایی رو اینجا بیارم. و باید بگم که هر چی اینجا می نویسم نواقص دانستههام هم برام بیشتر روشن میشه. بنابراین ترجیح میدم بنویسم. الان هم میخوام در مورد ملی شدن نفت و اقداماتی که از طرف مصد.ق و اعضای جبهه ملی برای این اقدام بزرگ...
-
باز این چه شورش است...۴
21 دی 1388 15:39
با رویکار امدن محمد رضا.شاه، اوضاع تا حدودی برای سیاسیون و روشنفکران دگرگون شد. مطبوعات و احزاب آزادیهای گستردهای بدست آوردند. هرچند عمر این آزادیها کوتاهمدت بود ولی به نوبه خود درتاریخ سیاسی ایران، در معنای مدرن، کمسابقه و شاید بیسابقه بود. در اینجا نباید حضور چندین ساله دول روس و انگلیس و بعدها آمریکا -که به...
-
باز این چه شورش است...۳
19 دی 1388 01:14
ماجرای جنگ جهانی اول با نظام جهانی پرآشوب به همراه گسستگی داخلی و جنبشهای متعدد در نقاط مختلف کشور، منجر به کودتای سوم اسفند رضا.خان شد و او را در ابتدا به سمت وزیر جنگ و بعد از آن نخستوزیر و در نهایت نیز به پادشاهی رساند و رضا.خان میرپنج به مدد حمایت انگلیس و نیروهای دستنشاندهاش و عدم دخالت روس به دلیل انقلاب...
-
باز این چه شورش است...۲
15 دی 1388 01:11
در رابطه با اینکه مشر.وطه خواهان به اهداف خود نائل شدند یا نه باید گفت که تعریف مشخصی از اهداف خاص مشر.وطهخواهان وجود نداشت چرا که اقشار مختلفی در صف مشر.وطهخواهان قرار میگرفتند. عدهای چون آیتاله نا.ئینی ان را در زمان غیبت بهتر از حکومت استبدادی دانسته و به طرفداری از آن پرداختند و عدهای در رویای برقراری...
-
کمی واقعگرایانه
13 دی 1388 01:15
دو اصل قدیمی واقعگرایان برای حفظ دولت که شاید برای زندگی انسان هم بشه تجویزشون کرد: ۱. بقا ۲. خودیاری . . اولی یعنی اینکه برای باقی موندن باید تلاش کنی و دومی یعنی اینکه تو این مسیر باید به خودت متکی باشی پ.ن. نمیدونم این کامپیوتر لعنتی چشه که خود به خود ری استارت میشه.
-
باز این چه شورش است..۱
8 دی 1388 01:15
با اتفاقات این چند روز گذشته همهاش یاد این جملات مرحوم هوشنگ صابری (گلآقا) میافتم که چند سال پیش گفته بود: ما ایرانیا حدود یک قرن-ه که حکومت عوض میکنیم به امید اینکه خواستههامون محقق بشه و وضعیت بهتر بشه ولی بهتر که نمیشه هیچ....؛ با این وجود باز امید خودمونو از دست نمیدیم و دوباره میخوایم همونی رو که عوضش...
-
واقعه کربلا: انقلاب یا فاجعه؟؟؟
4 دی 1388 01:09
...از حسین می گفت...از جوونایی که یکی یکی شهید میشدند...از زینب و صبوریاش...در اصل اون واقعه رو سعی می کرد ترسیم کنه...و مردمی که با شنیدن این تصویرسازی به گریه میافتادند... آخر مراسم شربت میدادن و شعله زرد و یا شام بود و... اونایی که بیرون میاومدند یه آرامش خاصی تو چهرهشون بود انگار که با گریههاشون خالی شده...
-
از رنجی که میبریم...
1 دی 1388 14:18
خوادخواهی ما آدما حدی نداره.... . . . ازچند تا جوون که دارائی پدر مادرشون رو بالا میکشن و اونا رو دست خالی میگذارن و حتی وضع عزیزترین کسانشون هم براشون مهم نیست بگیرین تا.... وقتی که وارد جامعه میشی و میبینی که آدما برای کسب منافعشون چه کارایی که نمیکنن . و در نهایت میرسه به جایی که یه رهبر به خاطر خودخواهی یه...
-
علم و پژوهش در این مملکت
29 آذر 1388 01:19
تابستون 86 یه کار پژوهشی با یکی از استادا انجام دادم و بخشی از دستمزدش رو دریافت نکرده بودم... الان اون استاد-ه ایمیل داده که موسسه 20 درصد از مبلغ قرارداد رو کسر کرده و من فقط میتونم نصف مبلغ باقیمونده رو پرداخت کنم... . . میخوام بگم استاد و موسسه محترم(البته به ظاهر) کدوم علم و پژوهشی با پرداختهای دستمزدی دو سال...
-
در این که عشق...
27 آذر 1388 00:49
در این که عشق مال آدمای بیکاره.....شکی نیست! در این که عشق و عاشقی برای مرفهین بیدرد و بیدغدغه هستش....شکی نیست! در این که عشق یکی از زیباترین مسائل موجود روی زمین-ه...شکی نیست! در این که عشق و عاشقی دردسرهای خودشو داره...شکی نیست! . . با وجود تمام این مسائلی که همهشون رو با تجربه کسب کردم فکر میکنم باید به یه...
-
رودروایسی ما بین انتخاب سنت و مدرن
20 آذر 1388 16:07
وقتی یه دختر ۱۶ ساله تو فامیلتون چند دوست پسر همزمان داره و در نهایت میشنوی که خانوادش برای رعایت قواعد خانوادگیشون (شما بخونین حفظ آبرو) دخترشونو مجبور کردن که با یه پسر۳۱-۳۲ساله ازدواج کنه... و اون دختر هم میپذیره... چطوری می تونین بگین که عقلانیت تو زندگی ما ایرانیا نیست... آخه یه دختر 16 ساله دارای چه نوع...
-
ترجیح می دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !
14 آذر 1388 07:55
اگر به خانه ی من آمدی برایم مداد بیاور مداد سیا= D 9 می خواهم روی چهره ام خط بکشم تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم، یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم ! یک مداد پاک کن بده برای محو لبها نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند ! یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه در آورم شخم بزنم وجودم را بدون اینها راحت تر به...
-
گنه کرد در بلخ آهنگری/ به شوشتر زدند گردن مسگری
11 آذر 1388 14:21
خیلی وقتا ما چوب گناهان نکرده رو میخوریم....خیلی وقتا حدودا ده سالم میشد، وقتی تلفن زنگ میزد بدو میدویدم ببینم کیه....البته دو تا برادرامم با من...اکثرا یه جورایی حق تقدم با من بود(خوب بود انگار میدونستند لیدی ایز فرست).... بعضی وقتا همین که میگفتم: اااالوووو میگفت: غیر از تو کسی نبود گوشی رو برداره....؟؟؟؟(یه...