Free Bird

هیچ کس دوست تو نیست همانطور که هیچ‌کس دشمن تو نیست بلکه هر کسی معلم توست

Free Bird

هیچ کس دوست تو نیست همانطور که هیچ‌کس دشمن تو نیست بلکه هر کسی معلم توست

این نیز بگذرد...

اینقدر اینو اون رو تحقیر نکن....مطمئن باش که بالاخره این نیز بگذرد.

درد بودن....

آنچه از زندگی می‌آموزم.

شاید....اتفاق تکرار نشدنی زندگیم

چقدر خوشحال شدم که امروز بعد از مدتها صداتو شنیدم

می‌دونستی بعد از ماهها و سالها جدایی از همدیگه، چقدر فاصله‌دار شدیم و از با هم بودنمون میگذره....اصلا فکرش رو هم میکردی که زمانی این همه کیلومتر فاصله بینمون باشه.....

چقدر شیرین بود اون دورانی که با هم میگذروندیم....رقابت میکردیم....دوست بودیم....از هم دلخور میشدیم....ولی هیچوقت بدجنسی نمی‌کردیم.

من و تو از جنس هم بودیم.... هم رو می فهمیدیم.....درک می‌کردیم.

من و تو با هم بودیم و در عین حال مقابل هم و رقیب هم بودیم و چقدر روزامون رو شیرین گذروندیم.....

می خوام بگم که تو برام اتفاق تکرار نشدنی زندگیم بود.

نمی‌خوام بگم دوست دارم برگردم به اون روزا به اون دوران ولی باید بگم که چقدر دلم برات تنگ شده بود و هنوز هم بعد از شنیدن صدات دوست دارم ببینمت...بغلت کنم و بهت بگم که چقدر دوست دارم.

خیلی وقت بود احساس میکردم جات تو یه بخشایی از زندگیم خالیه.....شمارت رو می گرفتم ولی دریغ از یه جواب....با اینترنت هم که هیچوقت رابطه خوبی نداشتی.

می‌گفتم شاید درگیر کار و زندگی متعهلی شدی و شده بودی....شماره‌ات رو عوض کرده بودی و تو گوشی که سوخته بود شمارم رو از دست داده بودی.....می‌دونستم بی‌معرفت نیستی.

می دونی فکرش رو هم نمی‌کردم که بعد از گذشت این سالها اینقدر بتونیم راحت با هم صحبت کنیم. ...تو از زندگی دونفره‌تون بگی و بگی که این زندگی دو نفره کسل‌کننده شده و میخوای بچه‌دار بشی ولی درگیری‌های کاریت رو نمی‌دونی باید چیکار کنی.... و من هم.....

تو دیگه وکیل شده بودی و من چقدر خوشحال بودم که می دیدم از کارت و موقعیتت راضی هستی ...با ذوق تمام از پرونده‌هات می‌گفتی و از فرهنگی که دچارش هستیم و اون شهری که تو توش هستی انتقاد می‌کردی و ....

چقدر شیرین شوخی‌های دوران نوجونیمون رو تکرار می‌کردی....جوری که من الان با گذشت چند ساعت از اون مکالمه هنوز دچار اون حس نوستالژیک لعنتی هستم.

چقدر از لهجه‌ات ذوقم گرفته بود چرا که لهجه شیرین اون شهری رو که توش چند ساله رفتی رو به خودت گرفته بود....

تو اتفاق تکرار نشدنی زندگیم بودی چرا که ورود من به اجتماعی بزرگتر همراه بود با تلخی ها و نامردمی‌هایی که هر کسی تو هر کسوتی(دوست یا رقیب) می‌تونست صاحبش باشه.

ای اتفاق تکرار نشدنی زندگیم....ای رفیق شفیق دوران نوجوانیم....ای کسی که رقابت با تو خیلی از اصول زندگی رو بهم آموخت....از صمیم قلب برات آرزوی خوشبختی می کنم.... و این حسای قشنگ رو اینجا می نویسم تا ثبت بشه