Free Bird

هیچ کس دوست تو نیست همانطور که هیچ‌کس دشمن تو نیست بلکه هر کسی معلم توست

Free Bird

هیچ کس دوست تو نیست همانطور که هیچ‌کس دشمن تو نیست بلکه هر کسی معلم توست

رودروایسی ما بین انتخاب سنت و مدرن

 

وقتی یه دختر ۱۶ ساله تو فامیلتون چند دوست پسر همزمان داره و در نهایت می‌شنوی که خانوادش برای رعایت قواعد خانوادگی‌شون (شما بخونین حفظ آبرو) دخترشونو مجبور کردن که با یه پسر۳۱-۳۲ساله ازدواج کنه... و اون دختر هم می‌پذیره...

چطوری می تونین بگین که عقلانیت تو زندگی ما ایرانیا نیست...

آخه یه دختر 16 ساله دارای چه نوع عقلانیتی می تونه باشه...

دارم فکر می کنم که آیا مدرن زندگی کردن و انتخاب دوست پسر...اونم از این نوع.... می‌ارزید که آدم همچین زندگی نصیبش بشه...

.

.

.

 بازم به این نتیجه می‌رسم که ما تو رودروایسی بین سنت و مدرن قرار گرفتیم... که نه هیچکدوم رو می‌تونیم رد کنیم و نه...

نظرات 17 + ارسال نظر
افق 20 آذر 1388 ساعت 09:13 ب.ظ

صحبت از نادانی ست .
کلام حضرت ، متین ؛ اما
باور بفرمایید که
صحبت از نادانی ست .

شاید...

دل زاد 21 آذر 1388 ساعت 12:25 ق.ظ http://Gitan.blogsky.com

چندش اوره...
امید وارم اون 30 ساله ها مثل خودش باشه

فکر کنم یه چیزی تو همون مایه‌هاست

رویا 21 آذر 1388 ساعت 01:30 ق.ظ

اگه این خانواده نرمال بود که دخترش همزمان با چند نفر دوست نمی شد..قطعا کمبودهای زیادی داشته..اکثر خونواده های ایرانی نرمال نیستن که بچه ها به منزجر می شن.
حالا دختره واقعا پذیرفته یا مجبور به پذیرفتنش کردن؟

فکر کنم خودش هم از کارای خودش خسته شده و پذیرفته..

هانی 21 آذر 1388 ساعت 02:49 ق.ظ http://hany007.blogfa.com

ایول چه دختری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بله... ایول هم داره!

ارغوان 21 آذر 1388 ساعت 10:40 ق.ظ

۱۶ ساله با ۳۲ ساله دوست بوده؟؟؟ از کجا یافته؟؟؟؟

نه عزیزم...
بنا به اصرار خانوادش پذیرفته که در نهایت با ۳۲ ساله ادواج کنه

ارغوان 21 آذر 1388 ساعت 02:24 ب.ظ

عجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــب!

بعلللللللللللله....

پیام 21 آذر 1388 ساعت 06:48 ب.ظ http://hayran.blogsky.com

این بحث ربطی به سنت و مدرنیته نداره
اون دختر روابطش رو با دوست پسرهاش ادامه خواهد داد اگر شوهرش نتونه تامین روحی مناسبش کنه.
در غیر اینصورت به زندگیش ادامه میده و میره جلو.
اما جای تعجبه که چطور چنین ازدواجی روی داده، لابد به قول بعضی ها گند بالا آورده
البته ببخشید من اینقدر رک حرف می زنم، چون الان در عقلانی ترین وضعیت خود هستم!

خواهش می‌کنم...
چرا اتفاقا من فکر می‌کنم این نوعی خواست برای مدرن بودن-ه که یکی رو وا می‌داره تا سنت‌های خانوادگی خودشو زیر پا بذاره و اقدام به داشتن دوست پسرهای مختلف کنه ولی خانواده همون شخص بنا به سنت خودشون و بذون هیچ عقلانیتی اونو وا می‌دارند که با کسی که شاید اصلا دوستش نداره ازدواج کنه...البته این فقط نظر منه...

al 21 آذر 1388 ساعت 09:22 ب.ظ

راه بهتری بلد نبودن؟
مشاوره‌ی روان‌پزشکی واسه همچین موقعیت هایی اختراع شده!
واقعآ نمی‌دونم چی بگم!

حتما نبودن دیگه...
همه که مثل ما عاقل نیستن!!!!

پوففففففف!
آدم بعضی وقتها دلش میخواد مامان بابای خودشو بذاره رو سرش !

موافقم

مدی 22 آذر 1388 ساعت 05:59 ب.ظ http://madikhanoom.blogsky.com

منم با رویا موافقم...هنوزم تو کفم...چی میگه؟! :-O
بدو بیا کیک تموم میشه بهت نمیرسه ها

ارغوان 22 آذر 1388 ساعت 07:52 ب.ظ

یه چیز جالبی من امروز در موردش با یکی از دوستام حرف زدم. دقیقا یاده حرفه تو افتادم. می دونی قضیه جامعه ما الان چه مدلی شده. مثل یه ساختمون که دارن از تو خرابش می کنند ولی دیوارهای دور تا دورش هنوز هستند و بقیه وقتی رد می شن به هم اشاره می کنند و می گن نگاه کن چه ساختمون قشنگیه. با این که همه می دونند که ساختمونی در کار نیست.

آفرین دقیقا همون چیزی که منظور من بود
انگار ما بین دو چیز گیر افتادیم بین چیزی که بودیم و اونچه که می‌خوایم باشیم ولی هیچ کدوم نیستیم....
شاید در مرحله گذار باشیم...
ممنونم

ارغوان 23 آذر 1388 ساعت 10:38 ق.ظ

تازه می دونی ، یه جورایی از دو طرف افتادیم. حد وسط نداریم. بعد می دونیم هم چه خبره ها، هممون. ولی به روی مبارک نمیاریم. کلاً تظاهر تو این جا قشنگ برای خودش جولان می ده.

ارغوان 23 آذر 1388 ساعت 10:39 ق.ظ

و البته یه چیز دیگه هم هست... برای گذشتن از این وضعیت ،احتمال این که یه وضعیت بسیار بد رو پشت سر بگذاریم ، هست.

می‌دونی یه استادی داشتیم می‌گفت ما ظواهر مدرن رو خوب می‌تونیم بگیریم ولی در مورد فرهنگش هیچی...
شاید یه دلیلش این بوده که در ابتدا همیشه دانشجویانی که به خارج می‌فرستادند فقط برای مهندسی و پزشکی فرستاده می‌شدند ولی در مورد علوم انسانی هیچی...
بعد از انقلاب هم که مستحضرید....

خانم فلانی 23 آذر 1388 ساعت 07:57 ب.ظ http://hargezz.blogfa.com/

تو حس فلسفه بافی نیستم! شاید انقدر دورو برمون ازاین اتفاقا افتاده و نیفتاده که خواسته نا خواسته هم عادیه واسمون هم غیر عادی!
حتما یه جایی گیریم دیگه!

مطمئنا یه جایی گیریم
ممنونم

سونیا 25 آذر 1388 ساعت 03:00 ب.ظ http://www.allalone.blogsky.com

دختره که تو رو در بایستی انتخاب سنت و مدرن قرار نگرفته! اون از دیدگاه خودش مدرنیته را انتخاب کرده و خانوادش سنت را!

دقیقا همین.ه
تفاوتبین نسل‌ها هم هست
یه چیزی هم که هست این-ه که دختره هم به این ازدواج راضی-ه پس اونم یه جوری مقید به سنت هستش...!

رها 25 آذر 1388 ساعت 06:20 ب.ظ http://faie-eng.blogsky.com

سلام
به تکته همی اشاره کردین! مشکل خیلی از ماها اینه که بین مدرن و سنتی گیر کردیم و قادر به این نیستیم که توازنی توی زندگی مون برقرار کنیم!
سبز باشید

هشکل دقیقا همین جاست.

zaq 26 آذر 1388 ساعت 12:36 ق.ظ http://zaq.blogsky

قسمت!!
همه چی قسمته!!
[با لحن پیر زنانه بخوانید!!]

بله مادر جان قسمت هر چی باشه همون میشه!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد