خیلی عصبیام درست زمانی که نباید باشم
ولی تقصیر من چیه که برای تغییر یه سری چیزا باید زمان طولانی براش سپرد اونقدر طولانی که ممکن یه روز برای لذت بردن از اون تغییر دیر شده باشه
چی کار میشه کرد....؟!
این چند روزه نبودم
با کسایی زندگی کردم که دوسشون داشتم
درسای زیادی از زندگی گرفتم...
یاد گرفتم که آدما تشنه محبتند و هیچوقت نمیتونن خودشون رو از این نعمت بزرگ بینصیب بدونن.
یاد گرفتم که قلب آدما خیلی کوچیکه و برای بدست اوردنش فقط لازمه که از خودخواهیهای خودمون کم کنیم همین.
یاد گرفتم که مرز بین حس خوشبختی و غیر اون فقط یه لحظه است که ممکن برات جوری رقم بخوره که فکر کنی تمام تصوراتت تا اون لحظه خیالبافی بوده یا به قولی یه نفر که میگفت cheating yourself بوده... تو اون لحظه فکر میکنی دیگه دنیا رو سرت خراب شده....
یاد گرفتم که برای بقا باید سخت کوشید ولی نه به شیوه غریزی حیوانی بلکه به شیوه انسانی اون.
بازم مثل همیشه یه چیزی رو خوب یاد گرفتم و اون اینکه.... خدا بزرگه...