پیرمرد 70 سالش میشد ولی میخواست همونی باشه که 40 سال پیش بود غافل از اینکه میتونه یا نمیتونه.
پیرمرد خودبینتر از اونی بود که بتونه حق و حقیقت رو ببینه ولی ما فکر میکردیم میتونه غیر از این هم باشه.
پیرمرد محصول همین جامعه استبداد پرور و فردمحور بود ولی ما میخواسیتم دید دیگهای هم بهش داشته باشیم که شاید اونو از آلودهگی های این زمونه مجزا بدونیم.
پیرمرد تونست فردمحوری ایرانی رو در سن 70 سالگی هم به من اثبات کنه.
پیرمرد دیگه نمی تونست ادم دیگهای باشه و همونی بود که بود.
پیرمرد تاریخ مصرفش نگذشته بود ولی ای کاش جایگاه خودش رو میدونست تا با ندونم کاریهاش همه چی رو به گند نمیکشید.
پیرمرد جز اون دسته آدمایی قرار گرفت که عطایش به لقایش بخشیده شد بدون هیچ ناراحتی.
پیرمرد و مرکز قدیمیاش رو امروز درحالی که به خودم قول دادم دیگه اونجا پامو نمیذارم برای همیشه ترک کردم.
انی وی من حس می کنم ....باید مراعات کرد...اون بازندس...هر جور که نگاهش کنی.
....