این روزا شک و تردیدهایی تو وجودم هست که مطمئنم تو وجود خیلیها بوده، هست و خواهد بود....شک و تردیدهایی از جنس وجود، حیات، چرایی، تفاوت در چگونگی و امثال اون....
تردیدی در وجود خدا ندارم و ذرهای هم از ایمانم بهش کم نمیشه ...چرا که این بارها و بارها بهم ثابت شده ولی....یه چیزایی هست که آدم نمی تونه در موردش یقین پیدا کنه...یا حتی در مورد بعضی از کارایی که برای اعتقاداتش انجام میده تردید می کنه...نمیدونم...
الان فکر میکنم همین تردیدها هم خوبه چرا که من واقعی رو همین تردیدها میسازند....
نمیدونم در گیرودار این همه مسائل زندگی چرا اینها باید الان سرباز کنند....؟
چرا قبلا"ها نه....
پ.ن.: می خوام یه سر و سامون اساسی به وضعیت موجود بدم....
پ.ن.: نمی دونم چرا آدما نمی تونن یه حق کوچیک داشته باشن تا بتونن به آخرای قصهها، حتی قصههای واقعی یه سرک بکشن...؟ چرا؟
عزیزم وبلاگ قشنگی داری.من هر روز به وبلاگهای زیادی سر میزنم ولی وبلاگ شما یه چیز دیگست
...
هیچ وقت آدم نمی دونه ، چرا یهو وقتی که خیلی گرفتاری ، یه عالمه کار می ریزه سرت ، وقتی بیکاری ، از هیچ کاری خبری نیس....
آره موافقم.خیلی تردیدها هست که داریم باهاشون کلنجار می ریم ، هممون..مشکل این جاست که منبع معتبری برای حلشون گاها نیس.
و چه کنیم تا به اون منبع معتبر برسیم؟
آیا خودمون میتونیم اون منبع معتبر باشیم؟...آیا به اون سطح رسیدیم یا فقط فکر میکنیم که رسیدیم...؟
و هزاران هزار سوال دیگه....
ما ادما حق داریم نا به اخر فصه هامون سرکی بکشیم ولی نمیذارن
....