|
برایم مداد بیاور
مداد سیا=D 9
می خواهم روی چهره ام خط بکشم
تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم،
یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!
یک مداد پاک کن بده برای محو لبها
نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان،
سیاهم کند!
یک بیلچه،
تا تمام غرایز زنانه را از ریشه در آورم
شخم بزنم وجودم را
بدون اینها راحت تر به بهشت می روم گویا!
یک تیغ بده؛
موهایم را از ته بتراشم
سرم هوایی بخورد
و بی واسطه روسری کمی بیاندیشم
نخ و سوزن هم بده،
برای زبانم می خواهم
بدوزمش به سقف
اینگونه فریادم بی صداتر است!
قیچی یادت نرود
می خواهم هر روز اندیشه هایم را سانسور کنم!
پودر رختشویی هم لازمدارم
برای شستشوی مغزی
مغزم را که شستم،
پهن کنم روی بند
تا آرمانهایم را باد با خود ببرد
به آنجایی که عرب نی انداخت.
می دانی که؟
باید واقع بین بود!
صدا خفه کن هم اگر گیر آوردی بگیر می خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،
برچسب ف/ا/ح/ش/ه می زنندم
بغضم را در گلو خفه کنم!
یک کپی از هویتم را هم می خواهم
برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشا د،
فحش و تحقیر تقدیمم می کنند!
تو را به خدا
اگر جایی دیدی "حقی" می فروختند
برایم بخر
تا در غذا بریزم
ترجیح می دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !
و سر آخر اگر پولی برایت ماند
برایم یک پلاکارد بخر
به شکل گردنبند
بیاویزم به گردنم
و رویش با حروف درشت بنویسم:
"من یک انسانم ".
"من هنوز یک انسانم"
"من هر روز یک انسانم"
.
.
.
این متن رو یکی با ایمیل برام فرستاده بود. فکرمیکنم چهره زن امروز ایرانی آن است که این متن گویاست.
من هم مثل همه معتقدم که حق گرفتنیاست نه دادنیُ ولی به این مساله باور دارم که بعضا ممکن است کسانی چنان حقات را قورت بدهند که فرصت دفاع و یا تعریف حق خود را نیز از دست بدهی.
خیلی وقتا ما چوب گناهان نکرده رو میخوریم....خیلی وقتا
حدودا ده سالم میشد، وقتی تلفن زنگ میزد بدو میدویدم ببینم کیه....البته دو تا برادرامم با من...اکثرا یه جورایی حق تقدم با من بود(خوب بود انگار میدونستند لیدی ایز فرست)....
بعضی وقتا همین که میگفتم: اااالوووو
میگفت: غیر از تو کسی نبود گوشی رو برداره....؟؟؟؟(یه آقای حدودا 50 یا 60 ساله)
دوست داشتم همونجا گوشی رو بزارم یا سیم تلفونو بکشم....ولی هیچی نمیگفتم....هیچی...
نمیدونم گناهم چی بود....(شاید یه حس احمقانه باشه ولی خیلی ناراحت میشدم.... خیلی....)
.
.
اینو گفتم که بگم چند روز پیش تلفنی با کسی حرف میزدم که وسطا میخواستم قطع کنم ...
درست مثل اون روزا...
با کسی حرف میزدم که اون وقتا تا پای تلفن با من میدوید....و بعد اجازه میداد من گوشی رو بردارم....
نمیدونم چرا فاصلمون اینقدر از هم زیاد شده بود...نمی دونم....!!!!!
اینجا گناه من فقط دونستن چیزی بود که نباید میدونستم...
اینم تقصیر من بود دیگه نه....؟؟؟؟؟
.
.
خیلی وقتا ما چوب گناهان نکرده رو میخوریم....خیلی وقتا ما میشیم همون مسگر!
برای فهم دقیق این مساله که ما کجا بودیم و دیگران کجا بودند....ما کجاییم و دیگران کجایند...کافی است نگاه کوچکی به متن زیر بیاندازیم که گویای سطح پیشرفت و پسرفت تمدنها از پس-ه قرنهاست.
.
ارزیابی شاردن از وضعیت دهقانان ایران در قرن۱۷ در عصر صفویان:
.
«خوب زندگی میکنند و با اطمینان میگویم دهقانان ایرانی وضعیتی به مراتب بهتر از وضعیت دهقانان در مناطق حاصلخیز اروپا دارند. زنان دهقان ایرانی را فراوان دیدهام که گردنبند نقره، ایارههای نقره به دست و خلخال نقره یا طلا به پا داشتهاند. کودکان فراوانی را دیدهام که گردنبند و طلسم با خود داشتهاند. زن و مرد خوش لباساند. خوب میپوشند، کفشهای خوب به پا میکنند، اثاثیهی خانهشان و ظروف آشپزخانه همه خوب است. اما همین افراد در معرض دشنام و کتک ماموران شاه و وزیرانند، این هنگامی است که وجه تقاضا شده را نپردازند، اما البته دشنام و کتک نیز در مورد مردها اجرا میشود، زنان در سراسر شرق مورد احترامند و کسی حق دست زدن به آنهارا ندارد».
.
حالا مقصر کی بوده....پیدا کنید پرتقالفروش را....!!!