Free Bird

هیچ کس دوست تو نیست همانطور که هیچ‌کس دشمن تو نیست بلکه هر کسی معلم توست

Free Bird

هیچ کس دوست تو نیست همانطور که هیچ‌کس دشمن تو نیست بلکه هر کسی معلم توست

کج راهه

این روزا حلقه گمشده زندگی متمدن ما آدما صداقت-ه؛ از سطح کلان حکومتی گرفته تا سطح اجتماعی و فردی همه‌مون از اینکه با دیگران و یا حتی با خودمون صادق باشیم گریزانیم.

شاید این مساله برمیگرده به واقعیت زندگی ما که ممکنه تلخ باشه و پذیرش اون سخت!

و یا شاید توقعات و انتظارات ما اونقدر بالاست که پدید‌های موجود در اطرافمونو نمی‌تونیم همونطوری بپذیریم و سعی می‌کنیم دنیای جدیدی حتی شده تو ذهن برا خودمون بسازیم!

این مساله به ظاهر ساده و عمومی تبدیل به یه معضل شده که دامن‌گیر تک‌تک ما شده و یا اگه مواظب نباشیم، میشه.

.

اینکه در جامعه خودمون بخوایم واقعیات رو ببینیم و براساس اونا تصمیم بگیریم یعنی اونقدر سخته که ترجیح می‌دیم خودمونو به بیراهه بکشیم.

این بیراهه همونی که در مورد زندگی فردیمون میشه زندگی‌کردن با رویاها و آرزوهامون و دروغ‌هایی که ممکنه تعدادشون به اعداد سه رقمی در روز برسه و در سطح حکومتی میشه تصمیمات ایدئولوژیک و آرمانگرایانه و همه آنچه که در صیاست خارجی شاهدش هستیم.

برای  فرار از این موقعیت شاید کمی تعقل کافی باشه تا به همه آنچه که متوجه ماست پی ببریم.

میخوام بگم صداقت رو دوست دارم چون اونو روش صحیح زندگی کردن می دونم نه به خاطر اینکه فقط خواسته باشم یه سری اصول اخلاقی رو رعایت کنم.

یه درس بزرگ

امروز شماره یه نفر رو تو دفترچه تلفن گوشیم دیلیت کردم چرا که دیدن شماره هم عذابم می‌داد. ولی بعدش داشتم فکر می‌کردم من باید قبل از دیلیت یه پیام تشکر براش می‌فرستادم چرا که با کارش یه درس بزرگ بهم داده بود بدون اینکه متوجه بشه. باید براش می‌فرستادم "مرسی که یادم دادی حتی تو شرایط خیلی سخت هم نباید عزت نفس خودم رو زیر پا بزارم".

حدود یه سال پیش وقتی من تو یه شرایط خیلی سخت قرار گرفته بودم یهو به ذهنم رسید که می‌تونم از این آقا کمک بگیرم از این آقایی که به نظرفرهیخته می‌اومد و به قول خودش هم خانواده من به گردنش حق زیادی داشتن و من هیچ فرقی با دخترش براش نداشتم!!!!! وقتی موضوع رو باهاش درمیون گذاشتم بهم اطمینان داد که در "اولین فرصت" کارم مربوطه رو برام انجام میده و باهام تماس میگیره و من چنان بهش امیدوار شدم که مساله رو حل شده تصور می‌کردم ولی غافل از اینکه این گول‌زدنی بیش نیست و تا به امروز که یک سال از اون قضیه میگذره هنوز این "اولین فرصت" بدست نیومده. از اینکه برام کاری انجام نداد ناراحت نیستم شاید نتونست!!(که مطمئنم اینجوری نیست) ولی از اینکه احساس میکنم منو سرکار گذاشت و بهم توهین کرد و اینطوری ایگنورم کرد، اعصابم خرد میشه و به همین دلیل هم شمارشو دیلیت کردم. تا دیگه شماره کسی رو که توسط اون من برای اولین و آخرین بار عزت نفسم رو زیر پا گذاشته بودم، نداشته باشم.

خودخواهی آدما حد و اندازه نداره! و انگار با دهان تشنه مردن بر لب دریا باید ارجح باشه به آب خواستن از دیگران و شاید درسته که میگن "اشک کباب موجب طغیان آتش است" انگار وقتی کمکی از کسی می‌خوای و تمام عزت نفس خودت و شاید خانواده‌ات رو زیر پا میزاری اونا برا خودشون یه فکر دیگه میکنن...

اصلا نمیدونم چطوری این قانون لعنتی تو فرهنگ و زندگی ما آدما جا خوش کرده که به محض اینکه متوجه میشیم دیگران به دردمون نمی‌خورن اونا رو ایگنورشون می‌کنیم و دیگه خواسته‌هاشون ونیازهاشون اصلا برامون مهم نیستند در عین حال سعی می‌کنیم دوستایی پیدا کنیم که بیشتر به دردمون می‌خورن...

.

.

.

.

با تمام این اوضاع  و احوال باز هم میگم که:

مرسی که یه درس بزرگ بهم دادی که دیگه حتی تو شرایط خیلی سخت هم عزت نفس خودم رو زیر پا نزارم.

باز هم خدا هست

اگه تنها ترین تنها ها شوم، باز خدا هست او جانشین همه ی نداشتن هاست.نفرین و آفرین ها بی ثمر است.اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از آسمان ، هول و کینه بر سرم بارد تو مهربان جاودان آسیب ناپذیر من هستی.
ای پناهگاه ابدی تو می توانی جانشین همه ی بی پناهی ها شوی!….”