“اگه تنها ترین تنها ها شوم، باز خدا هست او جانشین همه ی نداشتن هاست.نفرین و آفرین ها بی ثمر است.اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از آسمان ، هول و کینه بر سرم بارد تو مهربان جاودان آسیب ناپذیر من هستی.
ای پناهگاه ابدی تو می توانی جانشین همه ی بی پناهی ها شوی!….”
هر چند شرکت تو یه همایش بینالمللی یه نکته مثبتی محسوب میشه ولی مشکل اصلی اینجاست که این همایش تو کشوری برگزار میشه که آمادگیهای لازم برای اون ممکنه وجود نداشته باشه.
آمادگی یعنی در ابتدائیترین حالت ممکنه اصلا فرهنگ مربوط به این مساله وجود نداشته باشه چه در سطح عمومی جامعه و چه در سطوح بالای مدیریتی. این یعنی چی؟ یعنی اون نکات منفی که من تو این همایش دیدم و دوست دارم اینجا بنویسم.
.
حالا اولین نکته:
۱ . صبح که میخواستم برم همینه که خواستم مانتویی رو که قرار بود بپوشم رو بردارم دیدم دکمهاش در رفته در حالی که وقت کافی نداشتم یکی دیگه پوشیدم که تو مسیر تازه یادم افتاد که این یه خورده(حدود 4 یا 5سانت) کوتاه به نظر میاد و بنا به دلایل مسخره ای چون سیستم حمل و نقل دیرم شده بود. ساعت 8 و 40 دقیقه نوبت سخنرانی من بود. چون احساس کردم ممکنه دیر برسم با یکی از اساتید آشنا که اونجا بود تماس گرفتم و خواستم اگر احیانا دیر کردم زمان سخنرانی رو با یکی دیگه جابجا کنه که اونم پذیرفت. به هر زحمتی بود ساعت 8 و نیم رسیدم دم در محل مورد نظر و همین که خواستم وارد شم خانمی دم در کارتم رو خواست و بعد از دیدن اسمم گفت خانم..... شما مانتوتون کوتاه-ه و من نمی تونم اجازه بدم برین داخل!!! اصلا ماتم برده بود مانتوی من فقط چند سانتیمتر بالای زانوم بود با قاطعیت گفتم خانم شما همیشه اینطوری از مهموناتون استقبال میکنین؟ من سمینار دارم الانم دیرم شده! ساکت شد! با عصبانیت کارتو از دستش کشیدم و راهمو رفتم... یاد ایرانی-ای افتادم که حواشی براش همیشه مهمتر از اصل مسئله است و افسوس...
.
۲ . همین که رسیدم جلو سالن مربوطه دیدم همه پشت در وایسادند و جلسه هنوز شروع نشده (اوج ایرانیت)!
.
۳ . نکته جالبتر در مورد این همایش بینالمللی! زبان رسمی همایش بود که فارسی بود! درسته که مهمونهای خارجی تعدادشون زیاد نبود ولی اون بیچارهها خوابشون گرفته بود بسه که مجبور بودن صبر کنن تا مترجم مربوطه در زمان مقرر پایان سخنرانی نه متن کامل که خلاصهای از اون رو بگه!! (اوج بین المللی بودن)
و اما...
۴ . جالبتر از همه چی حاضرین در همایش بودند، همایش مربوطه در دانشگاهی برگزار میشد که صف طولانی جلوی بوفههای اون زبانزد خاص و عامه! در حالی که سالن انقدر خلوت بود که من در حین صبحتهام هیچ استرسی نداشتم.... خوبه نه...؟ اما باید بگم که نزدیکای ظهر که قرار بود نهار سرو بشه سالن حسابی شلوغ شد.... اینم خوبه نه...؟ معنی جدید همایش رو ما ایرانیا به اون دادیم... و این که چه برداشتهایی!!!!! میشه از یه همایش داشت...
.
.
با وجود تمامی این مسائل من بازم میگم که لحظات جمع شدن افراد مختلف از فرهنگها و بک گراندهای مختلف از فردی که از دانشگاه آزاد واحد علی آباد کتول گرفته تا پرفسوری که از یکی از دانشگاههای یو اس ای میاد و همینطور طرح ایدههای بسیار مختلف اونا در یه محیط علمی و دوستانه یه مسالهای-ه که من واقعا دوست داشتم.
.
نمی دونم این فرهنگ رو ما کی اصلاح میکنیم؟ نکته جالب اینکه تمامی مشکلاتمونم رو مسائل صیاسی خالی میکنیم.. هر چند من نمیخوام بگم مشکل صیاسی نداریم ولی باور دارم که با حل مشکلات صیاسی مشکلات فرهنگی ما حل نخواهد شد.
چه احساس خوبی داری وقتی تو یه همایش بینالمللی شرکت میکنی و اونجا آدمایی رو می بینی که از نقاط مختلف دنیا اومدن و در زمینههای مشخصی نظرات همدیگر رو به چالش میطلبند!
چه احساس خوبی داری وقتی در جایی قرار میگیری که آدما به خاطر طرح عقایدشون اونجا هستن نه چیز دیگه!
چه احساس خوبی داری وقتی تو هم، تو این جمع حرفی برای گفتن داری و می تونی نظرات دیگران را به چالش بگیری!
چه احساس خوبی داری وقتی میبینی میتونی با آدمایی از فرهنگهای مختلف و زبانهای مختلف ارتباط برقرار کنی و معنای واقعی human being رو درک کنی؛ چرا که اینجا اون آدما با عقاید مختلفشون که ممکنه هیچ تشابهی هم با تو نداشته باشن ولی در اینکه رفتار انسانی دارند برات مهمند و با وجویکه هیچ تشابهی در ارزشها نمیبینی ولی دوست داری بیشتر باهاشون حرف بزنی و بیشتر بکاویشون(چه لغتی!)!
چه احساس خوبی داری وقتی با تمام وجودت از عقایدت میتونی دفاع کنی و بعضا اشکالات کارت رو بپذیری!
.
.
.
.
البته باید بگم همهاش هم احساس خوب نبود ها... چرا که....
.
.
شاید بعدا در موردش نوشتم...
نمیخوام این احساس خوب رو امشب خراب کنم... شاید نوشتم!
.
.
.
.
اما یه نکته:
باید زبان انگلیسی خودتو خیلی تقویت کنی اونقدر که دیگه به تته پته نیفتی و راحتتر منظورتو بگی ...
هر چند دیگه نمیدونم چه جوری...؟ خیلی دوست دارم ولی با speaking روان نمیدونم چرا راه نمیام...؟
.
.
البته باید بدونی به زبانهای دیگری غیر از انگلیسی هم احتیاج داری!
پس اونا رو هم فراموش نکن.